monthmy²پارت⁴

اون پدرش بود جیمین با دیدن این صحنه یونگیو از خودش جدا کرد و کامل زیر پتو رفت یونگی که بقل دست جیمیی که زیر پتو بود دراز کشیده بود گلوشو صاف کرد گفت

یونگی: میزاشتی حداقل یه ساعت بشه از رفتنت
ب یونگی: واسه این اومدم که بهت بگم باید با مادر جدیدت آشنا شی واسه همین فردا شب یه مهمونی تدارک دیدیم
یونگی: نمیخام باهاش آشناشم باید کیو ببینم؟
ب یونگی: فقط اون نیست یه معاملهم هست که پسر مین باید توش شرکت کنه، آدمای مست اونجا زیاده باید حواست به اون کوچولو باشه
یونگی: خب اینارو تلفنی میشد بگی
ب یونگی: شمارتو نداشتم
یونگی: خب حالا میشه بری؟

بابای یونگی رفت *

یونگی: آهههه
جیمین: بسه دی...آهه..دیگه
یونگی: یکم تاقت داشته باش.
و یونگی به کام رسید
جیمینو براید بقل کرد و به حموم برد
و تو وان گذاشتش وانو پر کرد و نشستو جیمینو رو پاش گذاشت

یونگی: ماه من درد داشت؟
جیمین سرشو به نشونه آره تکون داد
جیمین: مثل قبلا درد با لذت قاطی نشده بود
واسه من همش درد بود
یونگی: تو که زدی دست منو نابود کردی بچه
جیمین برگشت و روبه روش روی پاش نشست
و نگاهی به دستای یونگی انداخت کبود شده بودن و رد ناخونای جیمین روشون بود
ولی یه چیزی جیمینو متعجب کرد رد زخمای دست یونگی از اولین باری که باهم کردن هم بیشتر بود
یونگی: توهم فهمیدی نه؟ از سری اول بیشتر دردت اومده

بعد حموم(اصلا گشاد نیستم کی گفته هااا؟؟)

یونگی موهای جیمینو خشک کرد و منتظر
موند تا جیمین لباسشو بپوشه
بعد اینکه لباسشو پوشید یونگی تعجب کرد
جیمین سابقه نداشته در این حد لباس باز بپوشه

جیمین: خوبه؟
یونگی: نه
جیمین: چی؟؟؟؟؟
یونگی: گفتم نه، عوضش کن
جیمین:آیش شیبال
یونگی: چیزی گفتی؟
جیمین: نه
یونگی یه لباس از کشوی خودش برداشت و تن جیمین کرد
دیدگاه ها (۷)

monthmy² پارت⁵

my month²پارت⁶

monthmy²پارت³

monthmy²پارت²

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط